شعر
دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۴۸ ب.ظ
نمازهاى شبت را بخوان ولی خم نه!
دعا بکن تو برایم، دعا ولى کم نه،،،
به صورت حسن وزینب وحسین خودت
نگاه کن تو ولى با دو چشم پُر نم نه،،،
به التماس "بلندشو"ی من توجه کن!
قدم بزن وسط خانه با قد خم نه،،،
مریض خانهءمن،جان من تحمل کن
براى تو همه چى بود، لیک مرحم نه،،،
تکلمى ،نفسى، یک اشاره اى ،چیزى
مزن تو حرف جدایى مگو که رفتم نه،،،
شبیه سایه شدی در میان خانه ولى
بمان توهرچه که هستی نرو رشیدم نه،،،
به فکر سفره و نان شب منى هرگز!
مگیر دستهء دسداس خانه محکم نه،،،
لباس خونى تو کنج خانه افتاده
حواس فضه نشد روز آخرى جم نه،،،
به دست سالم خود پس زدى مرا،اکنون
به دست زخمى خود میکشى به پیشم نه،،،
*******
اگربناست بگیرى تو گریه را از من
بگیر اشک مرا جان من محرم نه،،،
به سمت چهرهء خونبار دختران افتاد
نگاه هرچه حرامى ،نگاه محرم نه،،،
رسول ملکی
۹۳/۱۲/۲۵